ع دبیر آموزشگاه ک کمیبا من دوسته کرونا گرفته خوب شده بعد از صبح با من داره بحث میکنه برم آموزشگاه یا نه گفتم من بودمی هفته دیگه صبر میکردم بعد زنگ زده ب مامان ، مامان گفت صدات گرفته بمون استراحت کن حالا مامان مثلا نمیدونه اون کرونا گرفته ، یعنی ب من گفت بعد گفت با مامانت نگو منم نمیتونستم واقعا نگم ب مامان گفتم ک چیزی ازش نگیره و اینا ولی به اون نگه حالا از بعداز ظهر داره با من بحث میکنه ک من خوب شدم
مسئله اینه امروز من اعصاب خودمم ندارم بعد این داره سر موضوعی با من بحث میکنه ک اصلا ب من ربط نداره ن من میرم آموزشگاه ن هیچی
گیر داده صبح با تو حرف زدم صدام گرفته بود گفتم آره کمیبعد ۱۰ تا ویس فرستاد ک کجا صدام گرفته
دیگه آخرش بهش گفتم ب خدا من نمیدونم سر چی داریم بحث میکنیما😯😯😯😯
هنوزم نفهمیدم چرا انقد امروز ب من گیر داده بود
یعنی میخواست من با مامان حرف بزنم ولی خب اخه ب من چ😯😯😯
امشب مغزم داره سوت میکشه