loading...

اردیبهشتِ پاییز

بازدید : 162
يکشنبه 3 آبان 1399 زمان : 21:38

دایی داشت صحبت میکرد در مورد اینکه دیگه انقد گرون شده بعید من بتونم فلان چیز رو بخرم گفتم چقدر انرژی منفی‌‌‌ای آخه همین ۳ سال پیش میگفتی ن خونه ن ماشین نمیتونم بخرم الان جفتش رو داری

همین چند مدت دیگه نیم شاسیم میخری (من گیر دادم اول نیم شاسی بگیره) بعد گفت الان ماشین آقا ر ۶۰۰ تومن خونه منم ۶۰۰ چ طوری میشه

گفتم صد سال سیاه نمی‌خوام ماشین ۶۰۰ تومنی داشته باشم با اون رابطه افتضاح با شوهرم!

دایی گفت تو ازدواج کن ما تو کل خونه ت دوربین میذاریم ببینیم تو با شوهرت رابطه‌ت چ جوریه! 😂😂😂

بد بخت
بازدید : 145
شنبه 2 آبان 1399 زمان : 18:38

ی کار فوق احمقانه کردم

۳ روز پیش تو خونه چهار زانو نشستم از روبرو کف پام رو بهم چسبوندم و سعی کردم کل پام رو بچسبونم ب زمین 😐😐

دایی ک عمل شده راحت چسبید به زمین ولی اون یکی پام اصلا نمیچسبید و درد گرفت و مطمئن شدم مشکل داره فقط گفتم خدایا میشه این اتفاق نیفته یا حداقل الان نیفته ...

ولی الان سه روز همون پام درد مشابه قبل عمل اون پام رو داره

هر اتفاقی خدا بخواد میفته و منم زندگیم رو سپردم دست خدا ...

دوس دارم تمومش کنم
بازدید : 158
شنبه 2 آبان 1399 زمان : 18:38

صبح ب صدای خودم بیدار شدم دوباره خوابیدم

دایی صبح مژک رو آورد پیشم،مامان زنگ زد بعد تصویری زنگ زد حرف زدیم

مامان که قطع کرد دایی گفت دیشب با کی دعوا میگرفتی 😁😁 گفتم باز تو خواب حرف زدم نه ؟! گفت آره گفتم چی گفتم گفت آروم داشتی حرف می‌زدی یهو داد زدی جرات داری این و سمت من پرت کن!😁😁😁 گفتم با شامپانزه دعوا می‌گرفتم گفت تو هنوز کنار نیومدی مرده قتل می‌کنه دیگه بعد چند ماه بیخیال میشه! گفتم من در مورد هرچی شب حرف بزنم خوابش رو میبینم دیشبم حرفشون رو زدیم

گفت پس غلط می‌کنی حرف زدی! 😂😂😂😂😂

دوس دارم تمومش کنم
بازدید : 142
شنبه 2 آبان 1399 زمان : 18:38

رسیدم هشتگرد

خیلی سفر خاصی بود

تنها شب تو جاده ، جالب بود

دفعه قبل که اومده بودم مژک تا من رو گریه کرد

این بار ک رسیدم حموم بود

وقتی اومد تو حال فقط من رو نگاه میکرد رفتم بغلش کنم و فکر میکردم باز گریه می‌کنه اما پشت سر هم ۳ تا کله زد!!😁😁😁😁یعنی سرش رو زد ب سرم

یعنی براش غش کردم ، همه کلی تعجب کردیم

بهش بزن قدش رو هم یاد دادم

داشتیم کاهو سکنجبین می‌خوردیم، مژک داشت بند صندلی‌ش رو می‌خورد بهش چندبار گفتم نخورد بعد تا سرم رو آوردم پایین بند رو انداخت تو دهنش همین م سرم و آوردم بالا انداخت پایین

یعنی قشنگگگگگگ ضعف کردم براش

الانم بخوابم

دایی نزاضت فردا برگردیم میگه تا دوشنبه بمونین 😐😐😐

دوس دارم تمومش کنم
بازدید : 169
جمعه 1 آبان 1399 زمان : 14:37

و آخرین روز از اولین ماه پاییز

عصر رفتم خرید، تو یکی از مغازه‌ها‌ی ست شال و کیف خردلی پیدا کردم که میخواستم بخرم اما فکر نمی‌کردم پیدا بشه ک دقیقا همونی که میخواستم یافتم با قیمت بسیارررررر مناسب! احتمالا کادوی تولد خودم برای خودم همین خواهد بود شاید هم‌ی بخشیش رو مس بده 😁😁😁😁

یکی از مغازه‌ها برای مربی پرورشی ابتداییم بود دم درش بود تا بهش رسیدم گفتم سلام خانوم ه، با تعجب من و نگاه کرد گفتم فکر نکنم من و شناخته باشید گفت نه یادم نمیاد گفتم دختر خانوم م هستم گفت تویی وای چقدر عوض شدی اگه معرفی نمی‌کردی اصلا نمیشناختمت خیلی عوض شدی خیلی ناز شدی، ازدواج کردم گفتم وای نه حوصله ندارم 😂😂 و بیشتر تاکید داشت چقدر ناز شدم حالا نمی‌دونم این و تعریف بدونم یا فحش 😂😂😂😂 آخه‌ی جوری گفت الان ناز شدی دیگه باورم شد بچه گیام کامل له بودم!😂😂😂😂

بعد رفتم پارچه شومیز و مانتو رویه خریدم

رفتم با وکیل صحبت کردم و فردا قراره برم دنبال کارا

به مس زنگ زدم هماهنگ کردیم رفتن دنبالش بعدم رفتیم خونه خیاط

فقط دوست دارم روز عقد بیاد ... حس میکنم لباسم و خودم بی نهایت زیبا میشیم 😁😁😁😁

با مس کلی تو بارون راه رفتیم کلی خیس شدیم رفتیم پیتزا خوشمزه خوردیم، کلی حرف زدیم ، ب مس گفتم لباس عروسی رو ببر فلان مزون گفت مادرشوهرم گفته‌ی مزون آشنا دارن گل ش عالیه باید لباس عروسی رویایی باشه گفتم مس یعنی بری مزونی که اون گفته بدون کل زندگی دیگه باید ب حرف اون گوش کنی 😂😂😂😂😂 بگو ممنون اما من فقط فلان مزون می‌خوام برم😂😂 بعد گفتم کی ا رو میاری خونه مامان جون دیگه بعد عقد میشه ، شب یلدا هم ک اونوری 😂😂😂گفت شب یلدا وسط هفته ست نیست گفتم غلط کرده نمی‌خواد برات یلدایی بیاره گفت احتمالا زودتر بیارن گفتم همون ، بعد گفت چرا مثل خواهر شوهرا شدی 😂😂😂 گفتم دیوونه من الان خواهر زن میشم گفت خواهر زنا زبون ندارن خواهر شوهرا اینجورین😂😂😂😂

فردا هم عصر میریم هشتگرد دنبال مامان جون، یعنی دیگه شهرمون تا هشتگرد رو حفظ شدم 😂😂😂😂

اعمال محدودیت ها در شاهرود
بازدید : 150
پنجشنبه 30 مهر 1399 زمان : 12:37

امروز بسیار روز خوبی بود

صبح وسیله‌های مامان جون و بردم خونه شون خاله ف۲ هم اونجا بود

یکی از همسایه‌ها در اومد پرسید مامان کجاست ،اصلا نیست انگار من چیزی گم کردم یتیم افتادم 😂😂😂 گفتم تا جمعه میاریمش

یه آقایی ک کارای آموزشگاه رو می‌کنه اومد گفت من امسال خرمالو اومدم بچینم‌ی آقاهه هر چی تو دهنش بود ب من گفت گفتم الان بچینین منم اینجام جرات نداره بعد یکی از همسایه‌ها اومد گفت برای پسر بزرگش بزار گفت بیا اومدن یکی دیگه اومد بیرون گفت بیا اینم دومی‌خندیدیم چندتایی چید و رفت

اومدم خونه ناهار خوردم

رفتم دنبال باطری مودم دایی

بعد رفتم آرایشگاه نوبت گرفتم برای عقد ، پارسال ک اون آرایشگاه کذایی رفته بود انرژی منفی همه جاش بود اما امروز دوست داشتم جو رو

و قیمت با اینکه آرایش وی آی پی گرفتم ۵۰ تومن ارزون تر شد 😐😐😐 پارسال ۳۵۰ شد امسال با این همه گرونیا ۳۰۰!!!

بعد رفتم پارچه برای خودم و مامان جون خریدم ب دلیل کمبود موجودی پارچه شومیز رو نخریدم 😂😂😂😂

برای مژک فلش کارت اعداد و حروف الفبا خریدم

تو راه‌ی پسر جوون نشسته بود داشت گیتار میزد پلیس بهش گیر داده بود بعد می‌گفت تو بلد نیستی با پلیس مملکت درست حرف بزنی نشستی آهنگ غیر مجاز میخونی یعنی این صحنه رو ک دیدم دلم میخواست اول‌ی سیلی بزنم تو صورت پلیس بعد تف کنم تو صورتش....

یعنی میشه همه چی برگرده ما خوار شدن این عوضیا رو ببینیم

من مشکلم اینه جوونا فکر میکنم این حیوونا نماینده اسلام هستن و فقط دارن جوونا رو از اسلام و خدا و پیغمبر دو میکنن

قسم میخورم اگه خود امام علی بود اینجوری شخصیت‌ی جوون رو حقیر نمی‌کرد

عاقبت این آدما رو باید دید

بعد رفتم جایی ک با ع قرار داشتم، دیدنش بهش گفتم مقنعه داشتی میگفتی منم اینجوری بیام گفت نه الان عوض میشم 😂😂😂😂

بعد گفت تو چ سفید پوشیدی 😂😂😂 عین این آره عروسا😂😂😂 من ب ع میگم مادر شوهرم هست ، گفتم آره دیگه داشتم با مادر شوهرم میومدم بیرون 😂😂

رفتیم‌ی کافه ک تو حیاط آلاچیق داشت نشستیم

کادوی تولدم هم داد ک‌ی کیف جغدی خیلی قشنگ بود

۲ روز پیش قرار شد امروز مناسبتش تولدم باشه ولی اصلا انتظار نداشتم بتونه ۲ روزه برام کادو بخره😂😂 بهش گفتم چیه چرا‌ی طرفش سنگینه 😂 گفت سنگه😂😂 گفتم چ زود تونستی بخری گفت آخه پیام دادیم بیرون بودم گفتم آخه ایده‌ش چ سریع اومد تو ذهنت گفت دیگه از اولین دستفروشی خریدم😂😂😂😂😂

امسال اولین سالی بود ک تو مهر ماه کادوی تولدم رو گرفتم

خیلی خیلی خندیدم

بهش کادو مژک رو نشون دادم گفت آخه چ انتظاری ازش داری گفتم ۳ سالگی بتونه بخونه 😁😁😁

ب ع گفتم پنج شنبه باید برم هشتگرد گفت دیگه چرا گفتم مامان جون رو بیارم هفته دیگه هم میرم بندر گفت میخوای‌ی کم تو شهر بمونی گفتم می‌دونی ک متنفرم از شهرتون😐😐(شهر منم البته همینجاست اما ازش متنفرم!)

گفت تو الان مراسم انقد میری سفر می‌ب کارات می‌رسی گفتم من زرنگم رفتم آرایشگاه نوبت گرفتم فردا هم میرم خیاطی برا مامان جون هم پارچه رو اوکی کردم ک بدوزم 😅😅

داشتیم در مورد مرگ حرف می‌زدیم گفتم آخه ببین من نظرم با شما فرق داره من مرگ رو آخر زندگی نمی‌دونم واقعا همین الان شیرین ترین اتفاق زندگیم مرگم هست گفت اینا تو کتاباست کی اون جا رو دیده گفتم ببین وقتی اتصالات زیاد بشه،یعنی این و گفتم خودم خندیدمااا اونم گفت بله بله حجت الاسلام 😂😂😂😂😂

رفتیم حساب کنم آقاهه گفت راضی بودید گفتم تقریبا گفت چ مشکلی بود گفتم من ک نمیتونم بگم راضی بودم که شما همیشه سعی کنید بهتر باشید!!!😂😂😂😂

بعدم دیگه آمدیم خانه و برم بخوابم ک فردا هم روز بسیار خوبی در پیش است 😂😂😂

فردا با مس قرار دارم 😂😂

شب از ع کلی تشکر کردم بابت امروز اونم گفت من خیلی وقت بود اینجوری نخندیده بودم خیلی خسته بودم ولی کلی بهم انرژی دادی رفیق!

ولی راستش اصلا نمیتونم بفهمم چرا ع دوست نداره من اینستاش رو داشته باشم وقتی بهم میگه رفیق !!!

خدایا میشه من قوربونت برم ؟!

من واسه تک تک لحظه‌های شاد زندگیم خندیدیم

پس خواهشن نگید خوشبحالش چ شاده ... اگه الان ک این و می‌خونید دلتون شکسته من بهتون قول میدم اگه سعی کنید‌ی روزی شما هم از ته دل می‌خندید

من هنوز چشمام نمیخندن ... براتون خنده چشماتون رو آرزو میکنم ....

پیشنهاد حیرت‌انگیز برای گل‌محمدی از سوپر لیگ چین
برچسب ها 740+294 , 740+740 , 740+760 , 740+150 , 740+690 , 740+503 , 740+400 , 740+600 , 740+500 , 740+80 ,
بازدید : 195
چهارشنبه 29 مهر 1399 زمان : 11:38

همیشه ک از سفر میومدیم کلی طول می‌کشید تا وسایل رو جابجا کنم

امروز در کمال سختی همه رو جمعععع کردم و شستم

فردا باید برم دنبال پارچه و بعدش با ع قرار داریم ه هم میاد خدا کنه خوش بگذره

چهارشنبه هم با مس قراره برم خیاطی ک البته خانومه تا الان جواب من رو نداده

باید فردا آرایشگاه هم برم رزرو کنم

نمی‌دونم چرا فک میکنم این گتو شلوار زرشکی ک می‌خوام بپوشم عجیببببب بهم میاد

فقط زورم میگیره ۴۰۰ ۵۰۰ پول آرایشگاه بدم

قرار بود خاله ف۲ بره دنبال مامان جون اما تیاتر آقا ر شروع شده نمیتونن از دایی پرسیدم با م بیام گفت کرونا زیاد شده اون رعایت نمیکنه نیا

بعد حالا پرسیدم با مس برم ببینم اجازه میدن😑😑😐😐😯 خلاصه نوزاد دارن درک میکنم حساسیت‌ها رو و و و

مامان هم میگه من اذیت میشم هی بیام

حالا باید ببینیم چی میشه

اصلا اگه دایی مس رو رضایت بده خود مس می‌تونه بیاد😂😂😂😂

و اگه دیگه هیچ کدوم نشه بنده باید تنها برم دنبال مامان جون

ببینیم آخرش قصه چی میشه

طرز تهیه سمبوسه سیب زمینی
بازدید : 150
چهارشنبه 29 مهر 1399 زمان : 11:38

واقعا خدا ب من صبر بده

یعنی صبرم رواز خدا می‌خوام

آدم باید همه بنده‌های خدا رو دوست داشته باشه

اما من‌ی جور بدی از سارسار بدم میاد

یعنی واقعا دلم نمی‌خواد برم بندر

اصلا نمیدونم چم شده

صداش رو ک می‌شنوم عصبی میشم ...

طرز تهیه سمبوسه سیب زمینی
بازدید : 175
چهارشنبه 29 مهر 1399 زمان : 11:38

دایی بهمون کلی رب و شکر و قند داده تو‌ی ساکه

لباسا و وسیله‌هام هم تو چمدون

بعد اصلا حال ندارم برم درشون بیارم تمیزشون کنم

از اون ور باید برم پارچه برای عقد مهسا بخرم

دوباره برم بندر

خیلی خستم دلم میخواد فقط بخوام 😭😭😭

امروز دیگه باید هم وسیله‌ها رو جا ب جا کنم هم لباسای سفر رو بشورم

فردا صبح هم برم دنبال زندگیم ....

وای خدایییییش من وکیل رو یادم رفت 😭😭😭😭

طرز تهیه سمبوسه سیب زمینی
بازدید : 144
سه شنبه 28 مهر 1399 زمان : 11:37

چند سال پیش ک خونه دایی ع رفته بودم اصلا اعصاب کارای سارسار رو نداشتم ماه رمضونم رفته بودم دیگه همه روزه میگرفتن منم دیگه تو رودروایسی روزه می‌گرفتم اون موقع‌ها ب خاطر درد پام اصلا روزه نمیگرفتم هم باید در طول روز قرص می‌خوردم هم اصلا حوصله نداشتم

دیگه اکترا روزا با سارسار قهر بودم شبا حرف میزدم😂😂😂

ی شب سارسار گفت بابا اصلا چرا ملودی اومده خونه ما باید بره

دایی ع گفت ب خواهرزاده من حرف نزنا ملودی بره قبلش تو باید بری 😂😂😂

حالا دیشب برای دایی م۳ این و تعریف کردم گفتم من با مژک دعوام بشه تو چی میگی،گفت ملودی خجالت نکشیدی با اون سن (25 سال ) با سارسار دعوا گرفتی گفتم وای تو ماه رمضون رفته بودم اصلا حوصله نداشتم 😂😂😂 حالا تو چیکار می‌کنی گفت من میرم بیرون حوصله دعواتون رو ندارم 😂😂😂😂😂

بعد گفتم البته مژک ۷ سالش بشه من ۳۷ سال دارم .... قشنگ سن مادرشم 😂😂😂😂

ارامش قبل از طوفان

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی