اولین باری که برای نفقه شکایت کردم زمستون سال 88 بود!
یازده سال از اون روز گذشته و من چقدر تغییر کردم!
چقدر دیدن قیافه فادر برای اولین بار برام سخت و غیر قابل تحمل بود، چقدر بعد از دیدنش خالی از تهی شدم، چقدر بهم شوک وارد شده بود، چندین سال با خودم جنگیدم تا حالم خوب شد!
فردا جلسه دارم
دارم لحظه شماری میکنم فردا بیاد
میخوام له شدنش رو ببینم
فقط به خودم میگم ملودی فردا آروم باش، با پنبه سر ببر و ذکر الهی و ربی من لی غیرک رو مدام بگو
چقدر تغییر کردم، خیلی به خودم افتخار میکنم
چقدر این سالها سخت گذشت و من چقدر تغییر کردم
هیچ وقت فکر نمیکردم دیدنش برام عادی بشه!
بازدید : 224
يکشنبه 24 آبان 1399 زمان : 4:38