صبح مادربزرگم اومد در اتاق رو باز کرد منم یهو جیغ کشیدم مژک بیدار شد
دیگه قشنگ سرم درد میکرد
مامان زنگ زد گفت راننده میگه امروز غروب میتونین بیاین گفتم مامان اینا میگن تا جمعه باید بمونیم
قشنگگگ سر گیجه داشتم
مرمر مژک رو دادی کم نگه داشتم خودش رفت خوابید منم باهاش بازی کردم اصلا احساس کردم بچه منهدم دیگه بردمش پیش مرمر خوابید منم خوابیدم
آیی اومد ناهار خوردیم گفت میخواینی هفته دیگه هم بمونین گفتم دایی مهمون نباید زیاد بمونه 😂 گفت نگاه مامان جون خوب شده دیگه پاش درد نمیکنه تو هم خوب شدی دیگه تو خواب حرف نمیزنی گفتم باید میبودی میدیدی چ جیغی زدم صبح 😂😂😂😂😂😂 گفت پس خوب نشدی تو یکم دیگه کار داری 😂😂😂😂
عصر با مرمر رفتیم خرید، پارچه پالتویی خرید و عکسای و مژک رو گرفت، رفته بود عکسای مژک رو بگیره انگاری خانومه رو دید فکر کرد دست فروش بچه هم کنارش بود براش کلوچه خرید گرمم کرد ولی دید خانومه دست فروش نیست
اومد تو ماشین گفت اگه نیازمند دیدید نگهدارید و برامون تعریف کرد
داشتیم میرسیدیم گفت حیف کسی رو پیدا نکردیم
من تو ذهنم رسید از راننده بپرسم شما تو آژانس چای میل میکنید اما گفتم شاید ب خاطر کورونا خوشش نیاد اما خودم رو زدم ب بیخیالی و پرسیدم اونم گفت چرا ک نه آژانی گشنه زیاد!
گفتم پس قسمت شما بود ... از مرمر گرفتم و گذاشتم جلوی ماشین گفتم نوش جان چ خوب ک شما بخورید، گفت خودم دلم میخواست بگم روم نشد این خانوم حرف دلم رو زد! 😂
اومدیم خونه، حرف زدیم و اینا مرمر خیلی خود جوش موقع غذا خوردن دست دستی کرد و یاد گرفت اونم دقیقا روز سالگرد عقد مامانش اینا ، یازدهمین سالگرد بود
منم از سری قبل ب دایی گیر داده بودم سشوارش جدید بخرن چون اینی ک داشتن قدیمیبود و میگفتم حالا موهای خودتون هیچی موهای مژک رو خراب میکنین😂😂😂
دیگه امروز گفتم دایی سالگرد عقدتون برای مرمر باید بخری و همین چند دقیقه پیش مرمر سفارش داد
براشی سشوار چرخشی خیلی خوب گرفتم فقط امیدوارم خوب در بیاد ب مرمر گفتم خوب نشد. ازتون میخرم
خودمم از اینا میخوام اما زورم میاد الان ۱۸۰۰ پول سشوار بدم ، با اینی ک مرمر خرید ۶تا دونه مونده ک امیدوارم یکیش ب من برسه 😂😂😂
خب ما بریم بخوابیم
شما بگو من دلم تنگ شده برای شعر مزخرفم؟؟؟ اصلا یعنییییی اصلاهاااااا😂😂😂😂😂